همه ما بارها سوالي را از خود پرسيده ايم كه همه انسانها در تمامي نسلها پرسيده اند ؛ مهمترين عنصر هستي ما چيست؟ اغلب مي شنويم كه مهمترين گنجينه جهان روحاني ايمان است . آيا ايمان مهمترين عنصر جهان است ؟ نه كاملا دراشتباهيم

اگر لحظه اي اين را باور كنيم ميتوانيم از اين باور دست بشوييم تنها سه چيز است كه جاودانه خواهد ماند :

ايمان ؛ اميد و عشق ؛ اما عشق برترين آنهاست.

هنگامي كه پرتو نور از منشور عبور ميكند رنگين كمان نور به وجود مي آيد؛ اما وقتي عشق از منشور شعور عبور كند به عناصري تجزيه ميشود كه در واقع آنها رنگين كمان عشق را نشان ميدهند. اين عناصرفضايلي هستند كه هر روز درباره آنها حرف مي زنيم ؛ فضايلي كه مي توانيم در هر لحظه از زندگي مان به به كار ببريم . همين فضايل ساده اند كه عطيه برتر را تشكيل مي دهند .

اين فضايل كه از نه عنصرتشكيل يافته اند عبارتند از

- عشق بردباري است .

- عشق مهرباني است.

-عشق سخاوت است ؛ در آتش حسد نميسوزد.

-عشق فروتني است ؛ غرورندارد.

- عشق ظرافت است ؛ اطوار ناپسنديده ندارد.

- عشق تسليم است ؛ نفع خود را خواهان نيست.

- عشق تسامح است ؛ خشم نمي گيرد.

- عشق معصوميت است ؛ سوء ظن ندارد.

- عشق صدافت است؛ از ناراستي شاد نميشود ؛ اما با راستي به شعف در مي آيد.


اينها در روح انساني هستند كه مي خواهد در جهان حاضر؛ و در كنار خداوند باشد . همه اين خصوصيات با ما مرتبط است ؛ با زندگي روزمره ما ؛ با امروز ؛با فردا و با ابديت. بايد كاري كنيم كه اين عناصر بخشي از خود ما باشد ؛ هدف ما دردنيا بايد اين باشد : آموختن و عشق ورزيدن حال چگونه بايد عشق را به درون قلب خود بكشانيم ؟ بايد از آنهايي كه عشق مي ورزند سرمشق بگيريم ؛ اما بهترين سرمشق كيست ؟ كسي نيست جز خود عشق؛به عشق .....عشق بورزيد.

ببينيد كه عشق خود را چگونه قرباني مي كند ؛ با عشق ورزيدن به اوهمچون او مي شويد. عشق ؛ عشق مي آفريند

نزديك كسي باشيد كه به ما عشق مي ورزد ؛ هر كس اين موثر را بجويد تاثير را در مي يابد.
عشق زندگي است ؛ عشق هرگز خطا نمي كند و زندگي تا زماني كه عشق هست به خطا نمي رود. در بنيان تمامي مخلوقات ؛ عشق همچون عطيه برتر حاضر است . زيراهنگامي كه هر چيز ديگري به پايان مي رسد؛ عشق مي ماند

حضور در زندگي جاودانه يعني شناخت عشق ؛ چرا كه عشق بايد جاودانه باشد؛ عشق هرگز نابود نمي شود و پايدار است ؛ چرا كه خدا عشق است

اما زندگي ابدي براي چيست؟ چون مي خواهيم فردا كسي را كه دوست داريم براي ما بياورد و يك روز ديگر با كسي كه كنار ماست زندگي كنيم. مي خواهيم كه كسي را پيدا كنم كه سزاوار عشق ما باشد ؛ و او هم همانگونه كه ما سزاوار آنيم به ماعشق بورزد. بنابراين وقتي انسان كسي را ندارد كه دوست داشته باشد ميل عميقي به مرگ در وجودش مي دود

عشق را بايد در اكنون يافت در پيري فرصتي نيست؛ بدترين سرنوشت تنها زيستن و تنها مردن است بدون عاشق شدن و معشوق بودن

كسي كه عشق مي ورزد رستگار است ؛ و كسي كه نه عشق مي ورزد و نه معشوق است محكوم است

عشق نورزيدن يعني گفتن اينكه خدا هرگز انديشه ها و زندگي ما را الهام نبخشيده است . يعني آنقدر به او نزديك نشده ايم كه عشق سرشارش ما را دربربگيرد چرا كه..... ؛ خدا عشق است.


                                                    برگرفته از " عطيه برتر ؛ اثر پائولو كوئيلو "